هرچند که ترامپ یک دوره رئیسجمهور آمریکا بوده، اما نسبت به نظام سیاسی و مخصوصا نخبگان حاکم آن نه فقط خودی محسوب نمیشود، بلکه تمایلات خاصی بروز داده و میدهد که همگی نشانههایی از شک و تردید او درخصوص نهادها و نخبگان حاکم است. نمیتوان او را ضدنظام خواند؛ ولی به راحتی میتوان او را بیایمان و بیباور به کارآیی مخصوصا جنبههای سیاسی نخبگان حاکم دید.
همچنین روشن است که در تحلیل بایدن و ترامپ از نظر روانشناختی با دو تیپ شخصیتی روبهرو هستیم. البته هر دو قدرتطلب و قدرتپرست هستند؛ اما شخصیت ترامپ، تودهگرا، پرخاشگر، ناامن، توطئهاندیش و البته توانا در ایجاد ارتباط با مردم و اقشار عادی اجتماعی است.
بایدن، نخبهگراست و با اقشار فرادست اجتماعی بهتر میتواند ارتباط برقرار کند. او اهل سازماندهی و اجماعسازی است. بایدن ایدئولوژیک و با چارچوبهای شناختی مشخص نسبت به آمریکا و جهان است و در مقابل، ترامپ، اهل معامله و در حوزه مسائل کلان و استراتژیک دیدگاههای سیالی دارد.
روشن است که از این بعد، حملات بایدن و ترامپ به شخصیت، هویت و پندار و گفتار یکدیگر در کانون مبارزات انتخاباتی قرار خواهد گرفت .نوع و درجه و شدت حملات به یکدیگر، متفاوت و بیتردید حملات از این به بعد بیرحمانهتر خواهد بود. ترامپ با توجه به مهارتهای پیشین رسانهای، در پردازش عبارتها و واژگان کوبنده توانایی بیشتری از بایدن دارد. نقدا ترامپ بایدن را با عنوان عامهپسند «جو خوابآلود» (Sleepy Joe) یاد میکند. به سن بالای او و نسیانها و فراموشیهای متعدد او میتازد و بایدن بر کاستیها و کژیهای رفتاری ترامپ خرده میگیرد. واضحا حملات این دو به یکدیگر بسیار شخصی و بسیار بیرحمانه خواهد بود.
با دو آمریکا روبهرو هستیم؛ ترامپ آمریکای باز از نظر اقتصادی (نه البته در تجارت) و بسته از نظر فرهنگی و اجتماعی را نمایندگی میکند و بایدن اقتصاد باز ولی با مقررات و ضابطهمند و تا حدودی بسته درباره ایجاد برابری اجتماعی همراه با آزادیهای گسترده ذهنی را دنبال میکند. نژاد و فرهنگ در میان موضوعاتی عمیقا جداکننده هستند.
آنچه ذکر شد، روشنیها بهطور نسبی و اجمالی بودند. اما هر انتخابات، ازجمله انتخابات آمریکا، مخصوصا در این مقطع زمانی با ابهامات متعددی روبهرو است.
جمعبندی حدود هفت نظرسنجی آن است که در سطح ملی بایدن ۴۵درصد و ترامپ ۴۴درصد از آرا را در موقعیت کنونی به خود اختصاص دادهاند. ولی این جلو بودن بایدن ممکن است پایدار نباشد. ابهامات در این میان نقش دارند.
ابهامات داخلی برای هر دو طرف کم نیستند. ابهام در سرنوشت نهایی پروندههای حقوقی ترامپ را نمیتوان دست گرفت. ابهام دیگر ظرفیت مالی و توان پشتیبانی اقتصادی از اردوگاههای انتخاباتی است. ترامپ در این حوزه عقبتر است و از همه جالبتر برای آمریکاییها که البته برای کسانی که در خارج از آمریکا هستند، حساسیت و هیجانی دربرندارد؛ پویایی بحث آزادی سقط جنین است. توضیح آنکه اکثر اعضای دیوان عالی کشور، نگرش دست راستی و محافظهکارانه داشته و چندی پیش یکی از رایهای صادرشده در دهه۷۰ میلادی آن دیوان را که متضمن آزادی سقط جنین بود، لغو کردند.
دموکراتها آزادی سقط جنین را در زمره آزادیهای طبیعی و مشروع و جمهوریخواهان به دلایل مذهبی و فرهنگی با آن مخالفند. این موضوع برای ترامپ دردسرساز شد و در این اواخر اعلام کرد که مساله سقط جنین را باید بر عهده ایالتها گذاشت و در این میان ایالت آریزونا به قانون ممنوعیت مصوبه۱۸۶۰ برگشت و به معنای دقیق کلمه غوغایی در چند روز گذشته در فضاهای رسانهای آمریکا ایجاد کرده که نتایج آن مبهم است.
در بعد خارجی، ابهامها نیز قابل توجه است؛ ولی مهمترین آنها تاثیر بحران غزه بر رایدهندگان، مخصوصا دموکراتها است. اغراق نیست، اگر گفته شود که در میان بحرانهای خاورمیانهای هیچ بحرانی مانند غزه در سیاست داخلی آمریکا اثرگذار نبوده و مخصوصا اثرات آن در ایالتهایی که به ایالتهای چرخشی (Swing States) شناخته میشوند، جدی است.
توضیح آنکه برخی از ایالتها، بهطور سنتی و پایدار به یک حزب رای دادهاند و هویت حزبی مشخصی دارند؛ ولی برخی بین دموکراتها و جمهوریخواهان با آرای هرچند کم در چرخش هستند. ایالت میشیگان با حدود ۲۰۰هزار آمریکایی عربتبار و مسلمان از زمره آنهاست. بحران غزه ممکن است پیامدهای ناخواسته و نامشخص عمیقتری از درگیری آمریکا در خاورمیانه را دربرداشته باشد که آن هم بر ابهامها میافزاید. در تاریک و روشنی انتخابات آمریکا، این گزاره جدی میشود که سیاست سرنوشت محتومی ندارد و به متغیرهای متعددی بستگی دارد که برخی شناختهشده و برخی نامشخص هستند.
21302