اسارت ۸ساله‌ای که در عید نوروز ۶۱ رقم خورد

روایت آزاده‌ عملیات فتح‌المبین؛

اسارت ۸ساله‌ای که در عید نوروز ۶۱ رقم خورد

دو هفته از مراسم ازدواج آزاده دفاع مقدس «قدرت‌الله ایزدی» می‌گذشت که راهی جبهه شد. اولین عیدنوروز دوران زندگی مشترک‌شان را در جبهه بود. روز دوم فروردین و در جریان عملیات «فتح‌المبین» به اسارت بعثی‌ها در آمد که این اسارت هشت سال و ۵ ماه طول کشید.

 گروه حماسه و مقامت خبرگزاری آنا ـ فاطمه ملکی: چهل و یک سال از عملیات فتح‌المبین می‌گذرد. عملیاتی که در نخستین روزهای عید نوروز۱۳۶۱ آغاز شد. رزمندگان ‌رفتند تا با خبر پیروزی‌های پی‌درپی به مردم کشورمان عیدی بدهند. رزمندگانی که دلشان می‌خواست شب عید در کنار خانواده‌هایشان باشند اما باید برای دفاع از سرزمین‌مان نمی‌گذاشتند جبهه‌ خالی بماند.

عملیات «فتح‌المبین» از تک‌های پیروز دفاع مقدس بود که بیش ۱۷ هزار نیروی بعثی به اسارت رزمندگان اسلام درآمدند. اما در همین عملیات تعدادی از رزمندگان اسیر دشمن شدند. یکی از همین رزمندگان «قدرت‌الله ایزدی» است. وی ۲۴ بهمن سال ۶۰ ازدواج کرد و هشتم اسفند ماه از تیپ علی‌ابن ابیطالب(ع) راهی جبهه شد تا در عملیات فتح‌المبین شرکت کند. این پاسدار که از نیروهای خط‌شکن بود، روز دوم فروردین بر اثر اصابت گلوله به دست‌ها و پاهایش قادر به عقب‌نشینی نشد و به اسارت بعثی‌ها درآمد.

** اعزام به جبهه دو هفته بعد از ازدواج

«قدرت‌الله ایزدی» متولد ۱۳۳۹ در شهرستان نراق استان مرکزی است. با شروع جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، با اینکه خدمت سربازی‌اش را به پایان رسانده بود، طی چهار مرحله عازم جبهه شد. این رزمنده و آزاده دفاع مقدس روز ۲۴ بهمن سال ۶۰ وقتی که ۲۲ ساله بود، ازدواج کرد و دو هفته بعد از ازدواج از تیپ علی‌ابن ابیطالب(ع) به منطقه اعزام ‌شد. در آن زمان تیپ علی‌ابن ابیطالب(ع) هنوز تبدیل به لشکر نشده بود و قدرت‌الله ایزدی معاون دسته یک گردان خط‌شکن بود.

**۳۲ شهید محلات در فتح‌المبین

این آزاده دفاع مقدس درباره نخستین شب عملیات فتح‌المبین می‌گوید: «در شب اول عملیات، توانستیم تعدادی از عراقی‌ها را به اسارت بگیریم. ما این اسرا را به یکی از همرزمان که اهل بغداد عراق بود و از اسرا بازجویی می‌کرد، تحویل دادیم. اولین روز عملیات، پیشروی خوب بود. بعد از ساعاتی رزم، دسته ما به همراه تعدادی از رزمندگان استان زنجان و ارتش جمهوری اسلامی در محاصره عراقی‌ها قرار گرفتیم. در منطقه شِلِش که واقع در هفت کیلومتری شوش دانیال است، دست و پای من گلوله خورد و توان حرکت نداشتم. دستور عقب‌نشینی صادر شد و گروهی که می‌توانستند، عقب‌نشینی کردند و من و دیگر مجروحان در همانجا ماندیم. جمعی از همرزمان‌مان شهید شدند. در این عملیات ۱۲۰ نفر از شهرستان محلات در آن محور شرکت داشتیم که ۳۲ نفرمان شهید شدند.»

** آغاز اسارت هشت ساله

در این عملیات، دشمن بر سر رزمندگان آتش می‌ریخت و گاهی این آتش‌ها بر روی پیکر بی‌جان رزمندگان و گاهی مجروحان می‌افتاد. قدرت‌الله ایزدی شاهد صحنه‌هایی بود که همرزمانش در آتش می‌سوختند و او هم که مجروح بود، توان خاموش کرد آتش را نداشت. اما در همین حین، آتش بر روی پیکر یکی از همرزمانش افتاده بود؛ وی می‌خواست با مشتی خاک آتش را خاموش کند اما بعثی‌ها متوجه حرکت‌ او شده و به سمتش تیراندازی کردند. دست و پای سالم‌ ایزدی در این تیراندازی مجروح شد و دیگر توان حرکت نداشت. وی سرانجام به اسارت بعثی‌ها درمی‌آمد.

اسارت هشت ساله‌ای که در عید نوروز ۶۱ رقم خورد/ دوم فروردین سالروز عملیات

قدرت الله ایزدی، نفر اول نشسته از راست در اسارتگاه موصل

** بوسه پنهانی سرباز عراقی بر عکس امام(ره)

ایزدی درباره لحظه اسارتش می‌گوید: «بعثی‌ها وقتی نیروهای پاسدار را به اسارت می‌گرفتند، آنها را یا می‌کشتند یا بازجویی‌های سختی از آنها می‌کردند. بنابراین قبل از اینکه بعثی‌ها به طرفم بیایند، مدارکم را زیر خاک پنهان کردم تا آنها متوجه نشوند من پاسدار هستم. بعد از اسارت، یکی از عراقی‌ها که مرا بازرسی می‌کرد، عکس امام خمینی(ره) را در جیبم پیدا کرد. آن سرباز پنهانی به عکس امام (ره) بوسه زد و دوباره در جیبم گذاشت. بعد از انتقال ما به بغداد،  ۶ روز در آنجا بودیم و سپس روز هشتم فروردین ما را به اسارتگاه شهر الانبار منتقل کردند. مجروحان وضعیت خوبی نداشتند و خبری از رسیدگی و درمان نبود. دستم شکسته بود و یک بهیار دستم را گچ گرفت و این شد درمان دست شکسته من. بعد از ۳ ماه اسارت در اردوگاه الانبار، ما را به اسارتگاه موصل منتقل کردند. که هشت سال و دو ماه در اسارتگاه موصل بودم».

عکسی که از تنها دخترم به دستم رسید

وقتی رزمنده‌ای به اسارت بعثی‌ها درمی‌آمد، مدتی طول می‌کشید تا خانواده از وی خبر بگیرند و حتی یک روز بی‌خبری برای خانواده‌ها بسیار سخت می‌گذشت. طوری که اعضای خانواده و اقوام برای پیدا کردن عزیزشان به مناطق جنگی می‌رفتند. ایزدی درباره خبر اسارتش می‌گوید: «بعد از اعلام خبر شهادت رزمندگان در عملیات فتح‌المبین به ویژه رزمندگان شهرستان محلات، خانواده‌ام برای پیدا کردن من به شوش و اهواز رفته بودند. اما خوشبختانه در همان هفته اول اسارت، از رادیو عراق اسامی تعدادی از اسرا را اعلام کردند که اسم من اعلام شده بود. ۱۳ فروردین ماه ۱۳۶۱ من از طریق صلیب سرخ اولین نامه‌ام را به خانواده نوشتم. دیگر راه ارتباطی ما نامه بود. اما یکی از نامه‌هایی که در اسارت به دستم رسید و من را بسیار خوشحال کرد، نامه‌ای از طرف خانواده‌ام بود که خبر پدر شدن را به من دادند و عکسی که از دخترم برایم فرستاده بودند».

این آزاده دفاع مقدس قشنگ‌ترین و پرخاطره‌ترین روزهای پدر و دختری را در اسارت بود و دلخوشی‌اش شده بود عکس‌های بزرگ شدن و قد کشیدن تنها دخترش. سرانجام این آزاده دفاع مقدس در ۲۹ مرداد ۱۳۶۹ پس از دوره اسارتی سخت، به کشور بازگشت و توانست تنها دخترش را  در آغوش بگیرد.

 

انتهای پیام/

دکمه بازگشت به بالا