همهی کارگرانِ جانباختهی معدنِ طبس به خاک سپرده شدند، مراسمها تقریبا تمام شده و خانهها از بیشمار مهمانهایی که برای عرض تسلیت آمده بودند، خالی شده است. حالا فقط حلقهی کوچکی از آشنایانِ بسیار نزدیک ماندهاند و طبیعی است که این حلقه، روز به روز کوچکتر شود تا جایی که فقط بازماندگانِ اصلی، کسانی که تکلیفِ سرپرستیشان بر دوشِ کارگرِ جانباخته بود، باقی بمانند.
دیگر حقوق کارگر متوفی، قطع شده و باید هرچه سریعتر مستمریِ بازماندگان برقرار شود. گرچه هنوز داغ، تازه است و بارِ تحملِ این مصیبت سخت، اما بازماندگان باید به سراغ راههای قانونیِ برقراریِ مستمری بروند. این مسیر سخت است، اما برای بازماندگانِ کارگرانِ مشاغلِ سخت و زیانآور این سختی بسیار بیشتر است.
چرا؟ چون تأمین اجتماعی معمولا سوابقِ کارگران متوفی را برای برقراریِ مستمریِ بازماندگانِ آنها به صورت عادی رد میکند. یعنی حتی اگر تنها یک سال به بازنشستگیِ کارگرِ مشاغل سخت و زیانآور باقی مانده باشد و کارگر به هر دلیلی فوت کند، مستمریِ بازماندگان بدونِ محاسبه ضریبِ ارفاقیِ مشاغل سخت و زیانآور محاسبه میشود. به عبارتی دیگر، آن کارِ سخت و طاقتفرسا و زیانآور، تأثیری روی تعیین رقم مستمری نخواهد گذاشت.
این یک بیعدالتی است؛ تصور کنید کارگرِ معدن، قبل از آنکه درخواست بازنشستگیِ بدهد، فوت کند و حتی ممکن است این مرگ براثرِ حادثهی ناشی از کار باشد؛ مانند اتفاقی که برای کارگران معدنجوی طبس افتاد، آیا نباید بازماندگان از ارفاقی که برای آن کارِ سخت و به معنای واقعیِ کلمه طاقتفرسا، تعیین شده بهره ببرند؟ یعنی تمام آن تحملِ سختی، یک شبه هیچ میشود؟ تأمین اجتماعی که این را میگوید!
طبق تبصره دو الحاقی به ماده ۷۶ قانون تأمین اجتماعی، «افرادی که حداقل بیست سال متوالی و بیست و پنج سال متناوب در کارهای سخت و زیانآور (مخل سلامت) اشتغال داشته باشند و در هر مورد حق بیمه مدت مزبور را به سازمان پرداخته باشند، میتوانند تقاضای مستمری بازنشستگی نمایند. هر سال سابقه پرداخت حق بیمه در کارهای سخت وزیانآور یک و نیم سال محاسبه خواهد شد.»
سازمان تأمین اجتماعی برای برقراریِ مستمری، این تبصره را چنین تفسیر میکند که این سنواتِ ارفاقی برای بازنشستگی است، و فقط در صورتی که کارگر درخواست بازنشستگی بدهد، محاسبه میشود. این سازمان با چنین تفسیری تمام سختیِ کارِ کارگر را نادیده میگیرد و برای خانواده مستمریِ عادی رد میکند. اما از قرار معلوم یک راهِ سخت وجود دارد و آن شکایت به دیوان عدالت اداری است که آن هم مشخص نیست به نتیجه برسد یا نه!
مسیرِ سختِ بازماندگان
حجت کاظمی وکیل پایه یک دادگستری، در گفتگو با «ایلنا» در رابطه با این موضوع به تفسیربردار بودنِ قانون اشاره میکند و میگوید: قانون تأمین اجتماعی با توجه به تبصرههای مختلف، از جمله تبصره دو الحاقی به ماده ۷۶، پیچیدگیها و ابهاماتِ خاصی دارد و نیازمند تفسیر است. بهخصوص برای مشاغل سخت و زیانآور باید شرایط خاص این مشاغل در نظر گرفته شود. مجلس البته در خصوص برخی از مشکلاتِ پیش آمده در تفسیر، استفساریه داشته و به سوالهایی پاسخ داده، اما تاجایی که میدانم در رابطه با این موردِ به خصوص، استفساریهای وجود ندارد.
با این اوصاف بازماندگانِ حادثهی طبس هم اگر تأمین اجتماعی موافقت نکند، برای بهرهمندی از سوابق ارفاقی دچار مشکل میشوند. آنها چه راهی باید طی کنند؟ این وکیل پایه یک دادگستری در پاسخ به این سوال میگوید: خانوادهها میتوانند به کمیتههای تخصصی مراجعه کنند و مصادیق مرتبط با وضعیت خود را مطرح نمایند. اگر تأمین اجتماعی در شهر محل سکونت بازمانده درخواست را نپذیرد، بازمانده میتواند از طریق استعلامهای قانونی پیگیری کند. بهعنوان مثال، میتوان درخواست را به تهران ارسال کرد که در آنجا با وجودِ کمیتههای تخصصی، امکان بررسی دقیقتری وجود دارد.
وی ادامه میدهد: تأمین اجتماعی ممکن است بهدلیل عدم صراحت قانونی، چنین درخواستهایی را رد کند. اگر درخواست در تهران پذیرفته نشود، تأمین اجتماعی موظف است دلیل رد درخواست را بهصورت مکتوب اعلام کند. در این صورت، اگر این اقدامات نتیجه ندهد، میتوان پرونده را به دیوان عدالت اداری ارجاع داد و در آنجا بازمانده به دنبالِ حق خود برود. همچنین راه دیگر این است که از مجلس بخواهیم که این قانون را بهطور واضحتر تفسیر کند.
«این مسیر برای بازمانده، آن هم در آن شرایط، سخت است و باید فکری به حالِ این مسئله شود.» کاظمی با بیان این جمله ادامه میدهد: در مورد مسیری که از دیوان عدالت اداری میتوان طی کرد باید بگویم که اگر بازماندگان به این نهاد مراجعه کنند، ممکن است با آراء متفاوتی مواجه شوند. در این صورت، درخواست صدور رای وحدت رویه برای رسیدن به یک نتیجه واحد میتواند مؤثر باشد.
وی ادامه میدهد: دیوان عدالت ممکن است در آراء خود به موضوع را جهت بررسی مجدد به تامین اجتماعی ارجاع دهد، و اگر تامین اجتماعی از نظر دیوان تبعیت نکند، لازم است مجددا طرح شکایت شود. این پروسه بسیار دشوار است و نیاز به تخصص و استدلال قوی دارد. کاظمی در مورد بازماندگانِ کارگران «معدنجو» میگوید: در حادثه اخیر، احتمالِ پذیرش درخواستِ بازماندگان در رابطه با محاسبهی سنواتِ ارفاقی وجود دارد، اما خب ممکن هم هست تأمین اجتماعی به دلیلِ بار مالی پذیرشِ این حق، آن را رد کند.
در تفسیرِ قانونِ تأمین اجتماعی به روحِ قانون نگاه کنیم نه مصلحت!
این وکیل پایه یک دادگستری تأکید میکند: سیستم حقوقی باید بهگونهای اصلاح شود که بتواند به حقوقِ کارگرانِ آسیبدیده و خانوادههای آنها پاسخ مناسب دهد. تفسیر باید با فلسفه وجودیِ قانون تأمین اجتماعی که هدفش، حمایت از حقوق کارگران و تأمین رفاه آنهاست، همخوانی داشته باشد.
وی میافزاید: همانطور که گفتم، قوانین و تبصرههای مختلفی در این زمینه وجود دارد که ممکن است تفسیرهای متفاوتی از آنها ارائه شود. این پیچیدگیها میتواند باعث ایجاد بنبستهایی در اجرای قانون شود. بنابراین، در حال حاضر، ما نیاز به یک تفسیر روشن و دقیق از قانون تأمین اجتماعی داریم تا حقوق کارگران بهدرستی تأمین شود.
او میگوید: ملاحظات تأمین اجتماعی در تفسیر قانون ممکن است ناشی از مصلحتاندیشیها باشد، اما بسیار مهم است که به روح این قانون توجه کنیم، حتی اگر در متن آن صراحتی وجود نداشته باشد. کاظمی تأکید میکند: باید توجه بیشتری به حقوق بازماندگان و کارگران آسیبدیده شود و این موضوعات باید بهطور جدی مورد بررسی قرار گیرد.
همانطور که گفتم، بازماندگان در شرایطِ سختی قر ار دارند و نباید مسیرِ رسیدنِ به حقوقِ قانونیشان را بیشتر کرد. اگرچه در حال حاضر روند رسیدگی به پروندهها در دیوان سریعتر انجام میشود، اما واقعیت این است که هنوز هم خانوادههای بازماندگان این مشاغل با مشکلات زیادی مواجه هستند و این روند میتواند چالشهای خاص خود را داشته باشد.
دردِ آنها را بیشتر نکنیم!
مسیرِ گرفتنِ حقِ برخورداری از سنواتِ ارفاقی شغل سخت و زیانآور به قدری سخت است که خیلی از بازماندگان به سراغ آن نمیروند. در طبس، در خانهی محمد جواد بهشتیزاده، کارگر جوانی که در حادثهی معدنجو جان خود را از دست داد، با خواهر او آشنا شدم. او همسرِ ۳۳سالهی خود را ۸ سال پیش از دست داد. «شوهر من در معدنجو کار میکرد، یک روز که از معدن آمد، همزمان سکته قلبی و مغزی کرد، ۲۴ روز در بیمارستان بود و بعد هم فوت کرد.» او مرگِ همسر را نتیجهی کارِ سختِ معدن میداند….
حالا این زن از مشکلاتِ بعد از فوت همسر میگوید، از مستمریِ پایین و نادیده گرفتنِ حقوق شغلِ سخت و زیانآور. از او میپرسم، چرا برای اعمالِ ضریبِ افزایشیِ سالهای کارِ سختِ همسرتان اقدام نکردید؟ میگوید: «به کجا باید میرفتم؟ بیمه همان اول مستمری را حداقل تعیین کرد.» میگویم: «باید به دیوان میرفتید» میگوید: «گفتند فایدهای ندارد.» او به دنبال این حق نرفت و حالا با یک مستمریِ ناچیز حضانت ۴ فرزند را برعهده دارد. میگوید: «هزینههای زندگی بالاست و با حداقل مستمری به سختی هزینهها را میرسانم، اما خب چه کار کنم؟»
راحتترین گزینه را انتخاب میکنند: کاستن از حقوق کارگران
درست آنجا که تأمین اجتماعی باید به کمک بیاید، چترِ حمایتیِ خود را از سر باز میکند. میگویند منابعِ این سازمان کم است و ناترازیِ بین درآمد و هزینه به قدری شدید است که اگر این ناترازیها ادامه پیدا کند، سازمان به زودی ورشکست میشود. مدافعانی که تنها از منظرِ اقتصادی و رفعِ ناترازی به تأمین اجتماعی نگاه میکنند، وظیفهی اجتماعی این سازمان و تبعاتِ بیتوجهی به حمایتِ اجتماعی را در تصمیماتشان نادیده میگیرند. آنها راحتترین گزینه را انتخاب میکنند: کاستن از حداقلیترینِ حقوق کارگران و خانوادههای آنها.